واقعیت درمانی زمانی توسط ویلیام گلاسر مطرح شد که او پی برد نظام های درمانی موجود تغییر سریع و بادوامی ایجاد نمی کنند. جوهر واقعیت درمانی پذیرش مسئولیت توسط افراد در قبال رفتار خودشان است؛ واقعیت درمانی از این رهگذر به آنان کمک می کند به موفقیت و شادکامی دست یابند. اهمیت درگیری شخصی در کلیه فرایندهای درمانی و رشدی با این مسئولیت همراه است واقعیت درمانی راه های بهتر برآورده ساختن نیازها را یاد می دهد. واقعیت درمانی بر این عقیده تأکید می کند که به شرط وجود جو درگیری و برخورد حمایتگرانه فرد میتواند یاد بگیرد که چگونه به نحو مسئولانه تر و خلاقانه تر رفتار کند.
دکتر گلاسر به همراه دکتر هارینگتون به بسط و پرورش واقعیت درمانی مبادرت ورزیدند. وی در این دوره در مدرسه دخترانه ونتورا سمت روان پزشک کل را داشت. در این مکان اصول واقعیت درمانی برای دختران و کل مدرسه به کار گرفته شد. این زنان جوان چنان که انتظار میرفت عزت نفس پایینی داشتند و یکی از اهداف فوری گلاسر این بود که تجارب ایشان را با موفقیت قرین سازد. این مدرسه به مکانی تبدیل شد که با طیب خاطر و صداقت از دختران تحسین و تمجید به عمل می آمد. مسئولیت دختران به عهده خودشان گذاشته شده بود. این امر آنان را در قبال رفتار خودشان مسئول می ساخت. قواعد و مقررات به روشنی تعریف شده بودند همین طور عواقب و پیامدهای مترتب بر نقض آن قواعد نیز تعریف شده بودند. تحسین و مسئولیت شخصی به برگرداندن توجه دختران از مظاهر قدرت که ایشان [ دختران ] بر علیه آنان طغیان کرده بودند کمک نمود.