ضعف در ابعاد جسمانی، شناختی، احساسی و اجتماعی از مهم ترین مشخصه های دوره کودکی در قیاس با دوره نوجوانی و بزرگسالی است، علت این امر هم به تحول نایافتگی ابزارهای فکری، احساسی و اجتماعی مربوط می شود.
کودک زندگی را با فقدان ظرفیت مفهوم سازی، تفکر، استدلال اخلاقی، به کارگیری واژه و کلمات و تحول نایافتگی احساسات آغاز می کند و به تدریج با تحول یافتگی سازوکارهای شناختی و احساسی، درک و احساس او نیز از جهان مادی،اجتماعی، ریاضی و دینی متحول می شود .
این تحول در پایان دوره کودکی به مجهز شدن کودک به ابزارهای برای اندیشیدن، احساس و ارتباط و در نتیجه به کسب و اکتساب وشناخت و احساس جهان منجر می شود. ساخته شدن ابزارها در پایان دوره کودکی ظرفیت لازم را برای گذار از دوره کودکی و ورود به دوره نوجوانی آماده می کند.
دوره نوجوانی (طبق آیه ۵۴ سوره روم) آغاز دوره ی قوت در ابعاد شناختی، احساسی، انگیزشی و ارادی، و بعد جسمانی است و به تعبیر برخی آیات، آغاز دوره «بلوغ اشد» است و این وضعیت زمینه ی شکل دهی به دین داری را در سطحی بالاتر در مقایسه با کودکی سوم فراهم می کند.
در بعد انگیزشی نوجوان می تواند رضایت و خواست الهی را در انجام اعمال در نظر بگیرد و با انگیزه ای الهی کارهایش را انجام دهد. پیامد روان شناختی وضعیت فوق می تواند نوید بخش شکل گیری و تحول ایمان در ساخت اولین هویت دینی باشد، به این معنا که فرد تفسیر الهی از هستی و شیوه زندگی مؤمنانه را پذیرفته و وفاداری خود را به زندگی بر اساس رضایت الهی ابراز کند.